لینک دانلود و خرید پایین توضیحات
دسته بندی : وورد
نوع فایل : word (..docx) ( قابل ویرایش و آماده پرینت )
تعداد صفحه : 32 صفحه
قسمتی از متن word (..docx) :
فهرست:
درمان شناختی- رفتاری
فرایندهای درمان شناختی- رفتاری
راهبردها و فنون رویکرد شناختی- رفتاری
1) آموزش روش حل مسئله . problem - solving
2) کنترل افکار خوآیند منفی
3) بازسازی شناختی . Cognitive Restructuring
4) آموزش مثبت نگری
5) روش پیکان وارونه
پیشینه ی پژوهشی
پژوهش های انجام شده در داخل کشور
پژوهش های انجام شده در خارج کشور
منابع
درمان شناختی- رفتاری
اصطلاح رفتار درمانی شناختی. Cognitive behavior therapy (CBT)
، نخستین بار در ادبیات علمی میانه ی دهه 1970 به کار
رفت و مبانی تجربی رویکردهای شناختی-رفتاری به مسایل روانی به ابتدای قرن حاضر بر می گردد. در زمان نسبتاً کوتاهی پس از آن، رفتار درمانی شناختی به یک روان درمانی پیشرو در اکثر کشورهای غربی تبدیل شد. درمانهای شناختی– رفتاری شامل راهبردهایی هستند که به منظور تغییر تفکر، نگرش، ادراک و رفتار افراد مسئله دار طراحی شده اند. درمان شناختی- رفتاری، اساساً رویکردی است که استفاده از آن برای درمان گروه وسیعی از اختلال های روانی مورد توجه و حمایت نظری و تجربی فراوانی قرار گرفته است. در این رویکرد که روش های شناختی و رفتاری در کنار هم به کار میروند، بر شناسایی باورهای نادرست، منفی و غیرمنطقی تاثیرگذار بر عواطف و رفتارهای بیماران و اصلاح این باورهای زیربنایی با استفاده از فنون شناختی و رفتاری تاکید می شود. درمان شناختی– رفتاری را می توان هم در موقعیت های درمان فردی و هم در موقعیت های درمان گروهی بکار گرفت و به نتایج خوبی دست یافت(به نقل از خدایاری فرد، 1389).
اساساً درمان شناختی- رفتاری از تلفیق دو رویکرد رفتار درمانی و رویکرد شناختی پدید آمده است. امروزه این رویکرد نظریه و نگرش های نسبتاً متفاوتی را در خود جای داده است که تنها وجه مشترک آنها، توجه به نقش واسطه ی فرایندهای شناختی در پردازش اطلاعات و بروز واکنش فرد به محرک هاست. این رویکرد از اصطلاحات و مفاهیمی استفاده می کند که به نحوی در چارچوب رفتاری معنا پیدا میکنند و قابل ارزیابی و سنجش تلقی میشوند(اصلانی و همکاران، 1386). همچنین، درمان شناختی- رفتاری به عنوان یکی از انواع روان درمانگری از نظر تجربی بسیار معتبر است، به طوری که نتایج350 مطالعه ی انجام شده در این زمینه، نشان دهنده ی کارایی این شیوه ی درمانی در درمان اختلال های روان پزشکی مانند اختلالهای اضطرابی، افسردگی و غیره است(بک و ویشار . Beck & Weishaar
، 2000). این رویکرد درمانی با وجود اینکه نسبتاً جدید است و قدمت زیادی ندارد، هم به عنوان یک نظریه و هم به عنوان یک روش درمانگری زمینه را برای انجام مطالعات و تحقیقات بی سابقه فراهم کرده است. همچنین،
شیوه ی درمانی شناحتی- رفتاری و بسیاری از تبیین های نظری آن مورد حمایت های فراوانی قرار گرفته است(بایلینگ و کویکن . Bieling & Kuyken
، 2003).
به لحاظ تاریخی، مبانی تجربی رویکردهای شناختی– رفتاری به مسایل روانی به ابتدای قرن حاضر بر می گردد. در شروع این قرن پاولف به بررسی و پژوهش درباره پدیده ای که آن را شرطی سازی کلاسیک نامید، پرداخت. شرطی سازی کنشگر از مشاهدات ثرندایک، تولمن و گاتری شناخته شد؛ و اسکینر تقویت کننده ها را تعریف کرد. این اصول رفتاری تدریجاً در زمینه های بالینی کاربرد پیدا کرد که برای مثال می توان به کارهای واتسون و در زمینه ی اضطراب و ماورر درباره ی شب ادراری اشاره کرد. سهم اصلی در رشد اولیه رفتار درمانی را ولپی، که تحقیقات آزمایشگاهی او بر القای آزمایشی رفتار روان نژند در حیوانات پایه ای برای ابداع فنون کاهش ترس شد و آیزنک که ساختار نظری محکم و بنیادی منطقی برای این درمان جدید فراهم آورد بر عهده داشتند.
نارضایتی ها و فقدان پیشرفت چشمگیر در نظریه پردازی درباره ی رفتاردرمانی در دهه های 1970 تا 1990 و نیز بی اثر بودن روش های موفق در کاهش اضطراب و چیره شدن بر رفتار اجتنابی ناسازگار در درمان افسردگی، راه را برای کشانیدن کاوش به مراحلی فراتر از فنون رفتاری موجود باز کرد. در نتیجه، کوشش هایی برای افزودن عناصر شناختی به فنون موجود و نیز گشودن راهی برای ارایه و کاربرد منظم رویکردهای شناختی، به عمل آمد. از سال 1945 به بعد، بک و اِلیس را می توان از پیشگامان شناخت درمانی دانست که آثارشان این رویکرد را پایه ریزی کرد. اِلیس درمان عاطفی– عقلانی را توصیف کرد. او باورداشت که اختلال های هیجانی و روان شناختی به میزان فراوانی پیامد تفکر غیرمنطقی و غیرعقلانی فرد است و اگر بیاموزد که تفکر عقلانی خود را افزایش و تفکر غیرعقلانی را کاهش دهد، می تواند، از دست بیشتر اختلال های روانی رهایی یابد. رویکرد شناخت- درمانی بک نیز که ابتدا به طور عمده در افسردگی به کار گرفته شد، تفکر منفی را تنها یک نشانه در افسردگی نمی دانست. بلکه، باور داشت این نوع تفکر نقشی تعیین کننده در تداوم افسردگی ایفا می کند و تشخیص و تغییر
دسته بندی : وورد
نوع فایل : word (..docx) ( قابل ویرایش و آماده پرینت )
تعداد صفحه : 32 صفحه
قسمتی از متن word (..docx) :
فهرست:
درمان شناختی- رفتاری
فرایندهای درمان شناختی- رفتاری
راهبردها و فنون رویکرد شناختی- رفتاری
1) آموزش روش حل مسئله . problem - solving
2) کنترل افکار خوآیند منفی
3) بازسازی شناختی . Cognitive Restructuring
4) آموزش مثبت نگری
5) روش پیکان وارونه
پیشینه ی پژوهشی
پژوهش های انجام شده در داخل کشور
پژوهش های انجام شده در خارج کشور
منابع
درمان شناختی- رفتاری
اصطلاح رفتار درمانی شناختی. Cognitive behavior therapy (CBT)
، نخستین بار در ادبیات علمی میانه ی دهه 1970 به کار
رفت و مبانی تجربی رویکردهای شناختی-رفتاری به مسایل روانی به ابتدای قرن حاضر بر می گردد. در زمان نسبتاً کوتاهی پس از آن، رفتار درمانی شناختی به یک روان درمانی پیشرو در اکثر کشورهای غربی تبدیل شد. درمانهای شناختی– رفتاری شامل راهبردهایی هستند که به منظور تغییر تفکر، نگرش، ادراک و رفتار افراد مسئله دار طراحی شده اند. درمان شناختی- رفتاری، اساساً رویکردی است که استفاده از آن برای درمان گروه وسیعی از اختلال های روانی مورد توجه و حمایت نظری و تجربی فراوانی قرار گرفته است. در این رویکرد که روش های شناختی و رفتاری در کنار هم به کار میروند، بر شناسایی باورهای نادرست، منفی و غیرمنطقی تاثیرگذار بر عواطف و رفتارهای بیماران و اصلاح این باورهای زیربنایی با استفاده از فنون شناختی و رفتاری تاکید می شود. درمان شناختی– رفتاری را می توان هم در موقعیت های درمان فردی و هم در موقعیت های درمان گروهی بکار گرفت و به نتایج خوبی دست یافت(به نقل از خدایاری فرد، 1389).
اساساً درمان شناختی- رفتاری از تلفیق دو رویکرد رفتار درمانی و رویکرد شناختی پدید آمده است. امروزه این رویکرد نظریه و نگرش های نسبتاً متفاوتی را در خود جای داده است که تنها وجه مشترک آنها، توجه به نقش واسطه ی فرایندهای شناختی در پردازش اطلاعات و بروز واکنش فرد به محرک هاست. این رویکرد از اصطلاحات و مفاهیمی استفاده می کند که به نحوی در چارچوب رفتاری معنا پیدا میکنند و قابل ارزیابی و سنجش تلقی میشوند(اصلانی و همکاران، 1386). همچنین، درمان شناختی- رفتاری به عنوان یکی از انواع روان درمانگری از نظر تجربی بسیار معتبر است، به طوری که نتایج350 مطالعه ی انجام شده در این زمینه، نشان دهنده ی کارایی این شیوه ی درمانی در درمان اختلال های روان پزشکی مانند اختلالهای اضطرابی، افسردگی و غیره است(بک و ویشار . Beck & Weishaar
، 2000). این رویکرد درمانی با وجود اینکه نسبتاً جدید است و قدمت زیادی ندارد، هم به عنوان یک نظریه و هم به عنوان یک روش درمانگری زمینه را برای انجام مطالعات و تحقیقات بی سابقه فراهم کرده است. همچنین،
شیوه ی درمانی شناحتی- رفتاری و بسیاری از تبیین های نظری آن مورد حمایت های فراوانی قرار گرفته است(بایلینگ و کویکن . Bieling & Kuyken
، 2003).
به لحاظ تاریخی، مبانی تجربی رویکردهای شناختی– رفتاری به مسایل روانی به ابتدای قرن حاضر بر می گردد. در شروع این قرن پاولف به بررسی و پژوهش درباره پدیده ای که آن را شرطی سازی کلاسیک نامید، پرداخت. شرطی سازی کنشگر از مشاهدات ثرندایک، تولمن و گاتری شناخته شد؛ و اسکینر تقویت کننده ها را تعریف کرد. این اصول رفتاری تدریجاً در زمینه های بالینی کاربرد پیدا کرد که برای مثال می توان به کارهای واتسون و در زمینه ی اضطراب و ماورر درباره ی شب ادراری اشاره کرد. سهم اصلی در رشد اولیه رفتار درمانی را ولپی، که تحقیقات آزمایشگاهی او بر القای آزمایشی رفتار روان نژند در حیوانات پایه ای برای ابداع فنون کاهش ترس شد و آیزنک که ساختار نظری محکم و بنیادی منطقی برای این درمان جدید فراهم آورد بر عهده داشتند.
نارضایتی ها و فقدان پیشرفت چشمگیر در نظریه پردازی درباره ی رفتاردرمانی در دهه های 1970 تا 1990 و نیز بی اثر بودن روش های موفق در کاهش اضطراب و چیره شدن بر رفتار اجتنابی ناسازگار در درمان افسردگی، راه را برای کشانیدن کاوش به مراحلی فراتر از فنون رفتاری موجود باز کرد. در نتیجه، کوشش هایی برای افزودن عناصر شناختی به فنون موجود و نیز گشودن راهی برای ارایه و کاربرد منظم رویکردهای شناختی، به عمل آمد. از سال 1945 به بعد، بک و اِلیس را می توان از پیشگامان شناخت درمانی دانست که آثارشان این رویکرد را پایه ریزی کرد. اِلیس درمان عاطفی– عقلانی را توصیف کرد. او باورداشت که اختلال های هیجانی و روان شناختی به میزان فراوانی پیامد تفکر غیرمنطقی و غیرعقلانی فرد است و اگر بیاموزد که تفکر عقلانی خود را افزایش و تفکر غیرعقلانی را کاهش دهد، می تواند، از دست بیشتر اختلال های روانی رهایی یابد. رویکرد شناخت- درمانی بک نیز که ابتدا به طور عمده در افسردگی به کار گرفته شد، تفکر منفی را تنها یک نشانه در افسردگی نمی دانست. بلکه، باور داشت این نوع تفکر نقشی تعیین کننده در تداوم افسردگی ایفا می کند و تشخیص و تغییر